کد مطلب:140273 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:110

آراء در چگونگی مواجه شدن حر بن یزید ریاحی با اباعبدالله الحسین
مؤلف گوید:

آراء در چگونگی برخورد حر بن یزید ریاحی با حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام مختلف بوده و از ارباب تاریخ اقوال گوناگون نقل شده آنچه قبلا نقل شده مشهور بین اهل فن بوده و معمولا نیز ارباب منبر داستان حر را بهمین كیفیت نقل می كنند ولی در مقابل این نقل بعضی دیگر از نظریات هست كه ذیلا برخی را متذكر می شویم:

1- بعضی گفته اند: چون موكب همایونی به منزل رهیمیه نزول اجلال كرد در آن مكان خیمه و خرگاه بر سر و پا نمود جاسوسان ابن زیاد به وی خبر دادند كه حضرت اباعبدالله الحسین نزدیك كوفه در منزل رهیمیه فرود آمده است وی حركت امام علیه السلام از مكه را می دانست اما فرود آمدن حضرت در آن منزل را اطلاع نداشت لذا حصین بن نمیر سكونی را با سپاهی انبوه بر سر راه مدینه فرستاده بود تا جاده را حفاظت نمایند، از قادسیه تا خفان و از قطقطانیه تا قادسیه عساكر و لشگریان زیادی را گماشته بود و راه ها را چنان مراقبت می نمودند كه نمی گذاشتند


احدی داخل شهر كوفه گردد بهر صورت پس از آنكه جاسوسان خبر نزول امام علیه السلام را در منزل رهیمیه به پسر زیاد دادند وی بسیار غضبناك شد حر بن یزید ریاحی را طلبید با هزار سوار جرار بر سر راه امام علیه السلام فرستاد و به او فرمان داد كه از حضرت منفك نشود تا آن سرور را به كوفه برساند و نگذارد به طرفی دیگر برود، حر با هزار سوار كه در اختیار داشت روانه بیابان شد و به طلب حضرت در بادیه می گردید و اما امام علیه السلام از میان قبیله بنی سكون بیرون آمد و با سرعت هر چه تمام تر روی به كوفه نهاد در اثنای راه مردی از بنی عكرمه به حضرت برخورد خامس آل عبا علیه السلام از وی احوال كوفه و اهالی آن را پرسید؟ وی عرض كرد: یابن رسول الله ابن زیاد لشگرها به طلب شما در بیابان ها و بوادی پراكنده نموده و همگی در جستجوی شما سرگردانند از قادسیه تا عذیب الهجانات و از عذیب الهجانات تا خفان و از قادسیه تا قطقطانیه و سر راه واقصه و راه شام و در سر راه بصره تمام صحرا را سپاه سیاه كرده و همه انتظار شما را می كشند و شما با پای خود به سوی تیر و شمشیر می روی، بر جان خود و این جوانان رحم كن بهتر آن است كه به حرم خدا و حرم رسولش باز گردی قطعا و جزما بدانید كه به قول كوفیان اعتمادی نیست، این جماعت باز با پسر عمت مسلم بیعت كردند ولی اكنون با لشگر شام اتفاق نموده به حرب تو بیرون آمده اند.

حضرت فرمودند: جزاك الله خیرا تو شرط نصیحت بجای آوردی، حق تعالی تو را جزای نیك عطا فرماید باز آن مرد اصرار به برگشتن كرد.

حضرت فرمود: ای شیخ دست از دلم بردار، هر جا بروم به سوی تیر و شمشیر می روم، تو از باطن امر خبر نداری، آن قدر بدان كه این قوم لا یدعونی حتی تستخرجوا هذه العلقه من جوفی دست از من برنداشته تا آنكه دل پر خون مرا از پهلوی من بیرون آورند.

باری چون حر به گفته صدوق از منزل خود بیرون آمد و به روایت ابن نما از


قصر خارج شد می گوید:

فنودیت من خلفی یا حر ابشر بالخیر یعنی ندائی از پشت سر شنیدم كه گوینده می گفت:

ای حر بشارت باد تو را به خیر.

سه مرتبه این ندا به گوشم آمد به یمن و یسار نگریستم كسی را ندیدم با خود گفتم:

مادر حر عزای حر را بگیرد من به قتال پسر رسول خدا می روم بشارت به بهشت یعنی چه!!!

مؤلف گوید:

همان طوری كه ملاحظه می شود در این نقل آمده است كه حر بن یزید ریاحی را عبیدالله به سر راه امام علیه السلام فرستاد با جزئیات دیگری كه در آن ذكر شده

2- نقل دیگر آن است كه چون موكب مسعود خامس آل عبا علیه السلام به سه میلی قادسیه رسید عمر بن سعد ملعون حر بن یزید ریاحی را كه از شجاعان نامدار بود و در باطن شیعه مرتضی علی و دوستدار خاندان عصمت و طهارت محسوب می شد ولی ایمان خود را از دیگران كتمان می كرد بر سر راه حضرت فرستاد، حر پس از تهیه اسباب لازم سپاه را از قادسیه حركت داد و بطرف امام علیه السلام رهسپار شد و وقتی محضر امام علیه السلام مشرف شد عرض كرد: یابن رسول الله این ترید و این تذهب، ای فرزند رسول خدا كجا را قصد داری و به كجا می روی؟

حضرت فرمود: به كوفه می روم

حر عرض كرد: ای نور دیده رسول خدا بهتر و صلاح در این است از همین جا برگردید به آن مكانی كه از آنجا تشریف آورده اید زیرا اینك عمر بن سعد قائد عبیدالله بن زیاد با چهار هزار سپاه سواره و پیاده با كمال استعداد آمده اند تا شما را بگیرند و همان كاری كه با پسر عمت مسلم كرده اند با شما نیز بنمایند.


حضرت جواب داد: با این جمعیت و با این بار و بنه و با این اطفال و عیال چگونه می توان برگشت.

حر عرضه داشت: قربانت گردم اینجا وسط راه است همین قدر كه باید رو به كوفه بیاورید صلاح در آن است كه بهمین مقدار مراجعت فرمائید و الا من مأمور بودم شما را بگیرم و به عمر بن سعد بسپارم و او شما را به نزد ابن زیاد ببرد ولی دست من بریده و چشمم كور باد، قربانت جان خود را با كسانی كه همراه تواند از كشته شدن نجات بده و اگر هم می روی باید از بیراهه برگردی و به بیابان بزنی مبادا لشگر از عقب تو بیایند و تو را بیابند و كار را بر شما مشكل كنند.

حضرت قبول فرمود كه از بین راه سر به بیابان گذارد پس امام علیه السلام اردو را حركت داد و از بیراهه رو به بیابان نهاد.

از طبری امامی نقل شده كه وی در كتابش نوشته: حر از حضرت جدا شد و از پی كار خود رفت...

3- نقل دیگر آن است كه برخی از مرحوم سید مرتضی حكایت كرده اند كه ایشان در كتاب تنزیه الانبیاء فرموده چون حر ریاحی با متابعان به امر ابن زیاد سر راه بر آن شمع هدایت گرفتند مأمور بودند كه نگذارند حضرت به مدینه بازگشته و یا بكوفه داخل شود و اگر بخواهند حتما به كوفه داخل شوند باید از یزید اطاعت نمایند.

امام علیه السلام چون دیدند راهی نیست كه به مدینه برگردد و از طرفی به كوفه هم نیز نمی گذارند وارد شود لاعلاج راه شام را پیش گرفت كه برود بطرف یزد زیرا امام می دانست یزید با آن شقاوت و ادعای سلطنت از ابن زیاد ناپاك مهربان تر است با همین تصمیم رو به راه شام نهاد و راه می رفت تا در بین راه با عمر بن سعد مخذول مواجه شد و او كار بر آن جناب سخت گرفت و به آنجائی كشاند كه در تواریخ مذكور است.


مؤلف گوید:

هیچ یك از این دو نقل اخیر بلكه نقل اول نیز مستند و مدرك قابل اعتمادی نداشته و اساسا با شواهد دیگری كه در دست بوده سازش ندارند و ما صرفا برای اینكه خوانندگان از آن اطلاع داشته باشند به ذكر آنها پرداختیم بدون اینكه هیچگونه تأیید و تصدیقی نسبت به آنها داشته باشیم.